نام کتاب: #بت_بزرگ | شاعر: #فاطمه_اختصاری | #نشر_سایه_ها | ۲۳۰ صفحه
___
۱۱۴ #شعر #پست_مدرن میخوانیم از #اختصاری ؛ که به سبک #غزل_پست_مدرن و #شعر_آزاد_پست_مدرن سروده شده است. در ادامه شعر #بت_بزرگ از این مجموعه را آورده ام.
___
بت بزرگ سرش را گرفت بین دو دست
نگاه کرد به قومش، چه منفعل بودند
چقدر زود شکستند، زود وا دادند
رفیقها همه از جنس خاک و گِل بودند
به جای اینکه به مردم امید هدیه دهند
تمام عمر، خدایانِ سنگدل بودند
⚘
عجیب نیست که پاشیده خون به دیوار و
به روزنامه و کابوسهای تو ... جنگ است!
که خوابهای تو را پاره کرد خمپاره
لحافت ابر، زمین تخت، بالشت سنگ است
تو بچّهای و نمیفهمیاز بزرگیِ درد!
عجیب نیست اگر اینقدر دلت تنگ است
⚘
خبر، سرایتِ ویرانگی ست در رگِ شهر
خبر، بُرندگیِ تیغ و تیزیِ فلز است
"و نا توانیِ این دستهای سیمانی" ♧
در اعتراض به اعدام چند معترض است
⚘
نه نذر و حاجتی و انتظار معجزه ای
نه دستِ راهنمایی، نه جاده ای، فِلِشی
تمام راه، خودت هستی و خودت، تنها
که باید این همه غم را به دوش خود بکشی
کدام فلسفه ما را نجات خواهد داد؟!
نمانده حوصلهی هیچ نوع واکنشی
⚘
صدای گریهی آهسته توی بتخانه
صدای گریهی نوزادِ مرده در گوشش
و نا امید نگاهی به دُور و بر انداخت
چراغ سوختهی وحی، قومِ خاموشش
چه کس مقصّر این اتفاق خواهد بود؟!
بت بزرگ تبر را گذاشت بر دوشش ... ♤
___
♧ #فروغ_فرخزاد
♤ و همه بتها را در هم شکست به جز #بت_بزرگ تا [در مقام شکایت] به او رجوع کنند (#سوره_انبیا، آیه ۵۸)
___
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر
بازدید : 1467
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 16:24